معنی تیغه آزمایشگاه
حل جدول
لغت نامه دهخدا
آزمایشگاه. [زْ / زِ ی ِ] (اِ مرکب) جای آزمایش. مورد آزمایش. محل امتحان.
تیغه
تیغه. [غ َ / غ ِ] (اِ) از «تیغ» + «ه » (پسوند نسبت و مانندگی) پهلوی «ته خک »... هر چیز که مانند تیغ باشد. ساقه ٔ شمشیر و کارد و جز آن. (حاشیه ٔ برهان چ معین). ساقه و برگه ٔ شمشیر و کارد و جز آن و هر چیز که مانند تیغ باشد. (ناظم الاطباء).قسمت آهنین کارد و شمشیر و امثال آن مقابل دسته. قسمت برنده ٔ کارد و شمشیر و قمه و جز آن. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). || دیواری که از خشت خام یا آجر سازند و آنها را از پهنا پهلوی هم قرار داده محکم کنند. (ناظم الاطباء). دیواری که ستبری آن ستبری یک خشت است. دیواری که از یک خشت پخته یا خام کرده باشند با خشتهای عمودی نهاده، یعنی قطر دیوار همان قطر خشت باشد. دیواری که قطر آن تنگ ترین بعد خشت یا آجر و امثال آن باشد. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
پنج تیغه
پنج تیغه. [پ َ غ َ /غ ِ] (اِ مرکب) کارد و قلم تراش که پنج تیغه دارد.
تیغه کردن
تیغه کردن. [غ َ / غ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) گرفتن با آجر یا خشت برپا، راهی را. برآوردن با آجر یا خشت برپا، دیواری را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل تیغه در بنائی. برآوردن دیواری باریک با کمترین قطر آجر و جز آن. رجوع به تیغه شود.
تیغه باز
تیغه باز. [غ َ / غ ِ] (نف مرکب) شمشیرباز. بهادر. جنگجو. (ناظم الاطباء). شمشیرزن.
مترادف و متضاد زبان فارسی
دیواره نازک، قلهکوه، لبهتیز (کارد، چاقو، شمشیر)
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
هر چیز تیغ مانند، دیوار کم قطر و نازک. [خوانش: (غِ) [په.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
لبۀ تیز هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند،
دیوار یکلایی نازک که به قطر یک وجهِ باریکترِ آجر ساخته شود،
واحد شمارش هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند،
شعاع، تابش: تیغهٴ آفتاب،
دیوارۀ باریک سر کوه،
هر چیز تیغمانند،
فارسی به عربی
بطن، تقسیم، سکین، نصل
فارسی به ایتالیایی
laboratorio
معادل ابجد
1800